متن قدیم شب...

من در این خانه به گمنامی نمناک علف نزدیکم.

متن قدیم شب...

من در این خانه به گمنامی نمناک علف نزدیکم.

متن قدیم شب...

ای میان سخن های سبز نجومی !
برگ انجیر ظلمت
عفت سبز را می رساند
سینه آب در حسرت عکس یک باغ
می سوزد.
سیب روزانه
در دهان طعم یک وهم دارد.
ای هراس قدیم !
در خطاب تو انگشت های من از هوش رفتند.
امشب
دست هایم از شاخه اساطیری
میوه می چینند.
امشب
هر درختی به اندازه ترس من برگ دارد.
جرات حرف در هرم دیدار حل شد.
ای سر آغاز های ملون!

چشم های مرا در وزش های جادو حمایت کنید.
من هنوز
موهبت های مجهول شب را
خواب می بینم.
من هنوز
تشنه آب های مشبک
هستم.
دگمه های لباسم
رنگ اوراد اعصار جادوست.
در علف زار پیش از شیوع تکلم
آخرین جشن جسمانی ما بپا بود.
من در این جشن موسیقی اختران را
از درون سفالینه ها می شنیدم
و نگاهم پر از کوچ جادوگران بود.
ای قدیمی ترین عکس نرگس در آیینه حزن !
جذبه تو مرا همچنان برد.
- تا هوای تکامل ؟
- شاید.

در تب حرف ، آب بصیرت بنوشیم.

زیر ارث پراکنده شب
شرم پاک روایت روان است:
در زمان های پیش از طلوع هجاها
محشری از همه زندگان بود.
از میان تمام حریفان
فک من از غرور تکلم ترک خورد.
بعد
من که تا زانو
در خلوص سکوت نباتی فرو رفته بودم
دست و رو در تماشای اشکال شستم.
بعد ، در فصل دیگر ،
کفش های من از "لفظ" شبنم
تر شد.
بعد، وقتی که بالای سنگی نشستم
هجرت سنگ را از جوار کف پای خود می شنیدم.
بعد دیدم که از موسم دست هایم
ذات هر شاخه پرهیز می کرد.

ای شب ارتجالی !
دستمال من از خوشه خام تدبیر پر بود.
پشت دیوار یک خواب سنگین
یک پرنده از انس ظلمت می آمد
دستمال مرا برد.
اولین ریگ الهام در زیر پایم صدا کرد.
خون من میزبان رقیق فضا شد.
نبض من در میان عناصر شنا کرد.

ای شب ...
نه ، چه می گویم،
آب شد جسم سرد مخاطب در اشراق گرم دریچه .
سمت انگشت من با صفا شد.

نظرات 5 + ارسال نظر
فاوانی سه‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:50 ق.ظ

سلام .
جالب بود
هرگز نگو تنهام . . .

مصطفی پنج‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:14 ب.ظ http://shishei.blogsky.com

ممنون از این که به وبلگم سر زدی .

من احساس میکنم که شما با توجه به مطالبی که در سایت نوشتی خیلی غم گینی . خوب است یه کم مطالب توی سایت را شاد تر بنویسی

[ بدون نام ] شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:51 ب.ظ

هیچ کس ویرانیم را حس نکرد .وسعت تنهائیم را حس نکرد .در میان خنده های تلخ من .گریه پنهانیم را حس نکرد .در هجوم لحظه های بی کسی درد بی کس ماندنم را حس نکرد .آن که با آغاز من مانوس بود . لحظه پایانیم را حس نکرد

بیتا جان سلام
ممنونم که بهم سر زدی
من لینکت کردم اگه توهم دوست داشتی منا لینک کن

بازم بهم سر بزن (الآن آپم شرمنده که دیر بهت سر زدم میانترما کلافم کرده بیخیال سحرابا عشقه.......)

..::(( مشاور املاک عشق ))::..

[ بدون نام ] شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:59 ب.ظ http://moshaveramlake-eshgh.blogsky.com/

***********************************************
* م م ق *
* ش ا ل ش *
* ا ر ا ع *
* و ک *
***********************************************

غریبه دوشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:23 ب.ظ http://banouye-sib.blogsky.com/

سلام

دلشکسترو برداری بیتا زیبا تره

تو این سن حرف دلشکستن زود دختر

بهم سر بزن خوشحال میشم

موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد